( 240) گر بُدى خون مسلمان کام او |
|
کافرم، گر بُردمى من نام او |
( 241) مىبلرزد عرش از مدح شقى |
|
بد گمان گردد ز مدحش متقى |
( 242)شاه بود و شاه بس آگاه بود |
|
خاص بود و خاصهى الله بود |
( 243) آن کسى را کش چنین شاهى کُشد |
|
سوى بخت و بهترین جاهى کَشد |
( 244) گر ندیدى سود او، در قهر او |
|
کى شدى آن لطف مطلق قهر جو؟ |
( 245) بچه مىلرزد از آن نیش حَجام |
|
مادر مشفق، در آن غم شاد کام |
مىبلرزد عرش از مدح شقى : ناظر است بمضمون این حدیث: «إذا مُدِحَ الفاسقُ غَضَبَ الربُّ َ اهتَزَّ لِذلکَ العَرشُ»[1]. ستایش بدکاران عرش را به ارزه در می آورد.
خاصهى الله بود: یعنی ازاولیاء خدا، کسی که مورد توجه پروردگار است.
گر ندیدى سود او در قهر او: یعنی شاه می دید که این ستم وآزار به سود زرگر است وگرنه او که لطف محض بود چگونه ستم وآزار روا می داشت؟
حجام: اشاره به سنتی است که در مشرق زمین رواج داشته وهر ساله مقداری از خون بدن را باابزار خاص بیرون می کشیده اند.
مشفق: یعنی دلسوز.
( 240) اگر مقصد و مقصود ریختن خون مسلمانى بود من کافرم اگر از او نام برده او را موضوع حکایت قرار مىدادم.( 241) از مدح و ستایش اشخاص شقى عرش بلرزه مىآید و پرهیزکاران از مدح اشقیا خاطرههاى بد پیدا مىکنند. ( 242) او شاه بود شاه دانشمند دل آگاه و از بندگان خاص خداوند.( 243) کسى را که چنین شاهى بکشد بطور قطع نکشته بلکه او را بطرف جاه و جلال و تخت عزت کشیده است ( 244) آن لطف و رحمت مطلق اگر سود او را در قهر نمىدید هرگز قهرى از او بظهور نمىرسید .( 245) آرى طفل از نیشتر حجامت کن مىترسد و مىگرید ولى مادر مهربانش غرق شادى و شعف است که صحت طفل خود را تأمین مىکند.
دراین ابیات مولانا از خود دفاع مىکند از آن رو که پادشاه مردم کشى را بحسب ظاهر ستوده است و روش دفاع بدین گونه است که مولانا اظهار مىکند که بموجب حدیث، ستایش اشقیا و مردم سنگ دل، خشم خدا را بر مىانگیزد و عرش را با همهى عظمت بلرزش مىآورد و او که مسلمان پاک اعتقاد است اگر مطمئن نباشد که پادشاه فرمان بقتل زرگر از روى مصلحت و بحکم حق داده است هرگز بستایش وى زبان نمىگشاید.
استاد فروزانفر درشرح مصرح دوم این بیت چنین می گوید: و بد گمان شدن متقى را بدو طریق مىتوان توجیه کرد: یکى آن که این ستایش موجب آن مىشود که مردم پرهیزکار در حق ستایشگر سوء ظن برند که او نیز به قتل و خونریزى خشنود است . دوم آن که ستایش و مدح سبب تلقین بنفس است چه از گوش و دهان هم بدل راهى است همچنان که از دل بگوش و دهان راهى دیگر و این دو در یکدیگر تاثیر مىکنند و بنا بر این آدمى هر قدر پاک دل و پرهیزکار باشد باز هم از گفتار خود متاثر مىشود از آن جهت که اظهار مطلبى از هر نوع که باشد ایجاد تعهد مىکند و در نتیجه بدان ملتزم و معتقد مىگردد و بر این توجیه (بد گمانى) بمعنى سوء ظن نیست بلکه معنى آن، اندیشهى تباه و فکر فاسدى است که در شخص مداح ممکن است بوجود آید و خطر آن از بد گمانى دیگران بیشتر است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |